کد مطلب:225162 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:225

حکایت یحیی بن خالد برمکی و مرض او و مکالمات او با منکه هندی طبیب
در عقد الفرید مسطور است كه چنان اتفاق افتاد كه یحیی بن خالد از آن پیش كه دچار عزلت و محنت و بلیت خشم و عقوبت گردد دردمند شد و منكه هندی را طلب كرده گفت در این علت چه مصلحت و علاج می بینی منكه گفت دردی بزرگ است و دوائی آسان دارد و شكر و سپاس آسان تر است و این منكه مردی متفنن بود و از همه در سخن می راند ، یحیی گفت بسیار افتد سمع را ثقل و سنگینی رسد و در این حالت دوری از صحبت بهتر از مفارقت است منكه گفت لكن من در طالع اثری می بینم و ظهور تأثیر نزدیك است و تو در مراتب معرفت و دانائی قسیم هستی و بسیار باشد كه صورت نجم عقیم باشد و نتیجه برای آن نباشد لكن در هر حال و هر زمان



[ صفحه 36]



رعایت حزم نمودن و در امور به احتیاط رفتن برای ادراك بخت نامدار و طالع سعید نیكوتر است .

یحیی گفت تمام امور به عواقب آن راجع و منصرف است و هر چه را خداوند تعالی حتم فرموده باشد البته خواهد شد و منع و دفع دیگران چاره آن را نكند پس تو اكنون به آنچه تو را گفته ام برای اصلاح این امری كه در مزاج موجود است تدبیری كن منكه گفت این مرض مایه اش از صفراء است كه رطوبت بلغم به آن ممزوج شده است و ازین ممازجت این التهاب در حال ممارست رطوبت ماده از آن اشتعال حاصل می شود بفرمای آب انار بگیرند و هلیله سیاه در آن بكوبند ، چون بیاشامی مزاج را اجابت رسد و از یك مجلس دو مجلس اجابت تو را راحت رسد و این توقد و افروختگی و التهاب انشاءالله تعالی ساكن شود و چون دولت برامكه روی بزوال و نكبت ایشان قوت گرفت منكه چندان لطایف بكار برد تا بزندان درآمد و یحیی را بر فراز نمدی نشسته و فضل را در حضورش بخدمت مشغول دید و اشك چشمش را در سپرد و گفت من ندا بر كشیدم اگر در اجابت سرعت كرده بودی كنایت از اینكه برحسب علم نجوم ترا معلوم نمودم كه بلیتی در پیش داری لكن عنایتی بسخن من نیاوردی .

یحیی در جواب او گفت «أترك كنت علمت من ذالك شیئا جهلته كلا ولكن كان الرجاء للسلامة بالبراءة من الذنب أغلب من الشفقة و كان مزایلة القدر الخطیر عنا اقل ما تنهض به الهمة فقد كانت نعم ارجو أن یكون اولها شكرا و آخرها احرا» .

آیا خود را چنان بینی كه ازین امر چیزی را تو می دانی كه من نمی دانم چنین نیست لكن امیدواری برای سلامت از بهر برائت از گناه اغلب از شفقت است و مزایلت قدر خطیر از ما كمتر چیزی است كه همت را بجنبش می آورد و این امری است كه بجای آمده ، آری امیدوارم كه اول آن شكر و پایانش اجر و مزد باشد هم اكنون بگوی در این درد و چاره آن چه می گوئی .

منكه گفت هیچ داروئی برای این درد از صبوری بهتر نیست و اگر چند ببایست



[ صفحه 37]



ما یملك خود را فدا سازی یا بمفارقت عضوی تن در دهی امری است كه برای تو واجب است یحیی گفت آنچه را كه گفتی سپاس گذار هستم اگر برای تو ممكن بشود كه با ما عهدی تازه كنی چنان كن منكه گفت اگر برای من ممكن باشد كه جان و روان خود را در خدمت تو بجای بگذارم دریغ نمی كنم چه خوشی ایام و عافیت مردمان و نكوئی حال و فراغ بال ایشان بسلامت و عافیت مقرون است و منكه این سخنان را برای اصلاح كار یحیی و خیراندیشی و دولتخواهی نسبت به او بر طریق الهام می راند .